03.9.13

***Fucking Start of saying Bullshit***
***Fucking Start of saying Bullshit***
کلمات ؛
یه وقتایی کافی نیستن
یه وقتایی توان توصیف ندارن
هرچقدر بنویسی و پاک کنی و باز هم بنویسی ،
کافی نیستن...
مثل همین الان که هر چقدر مغزم با کلمات بازی میکنه
قدرت تعریف حسو حالم الانمو نداره.
میبینی منو؟
خوب نگاه کن بالای زخمیمو ببین،
خوب نگاه کن دستو پای خاکیمو ببین.
بابا من اونی نیستم که تو ذهنت ازم ساختی
من اونقدرام قوی نیستم
جدا چرا فکر میکنی من نمیشکنم؟
چون تاحالا از دردام برات نگفتم؟
من تا همین جاشم که دووم آوردم از روداریم بوده
تموم بحث ها سر حرفیه که از گفتن اون عاجزیم.
تو عالم بی خبری فرو رفتن، بهتر از درک همه چیزه...
تا حس میکنم که " نبابا انگار داره بهتر میشه" همه چیز یهو جوری پیچیده میشه که نه تنها توانی برای هندل کردنش ندارم، بلکه اسم خودمم یادم میره...
و
تمامِ
ماجرا
همینه
که
من
جز
من
هیچی
نداره!
Since that night I've never been the same
Kissing in the rain
_Jordy
همیشه میگن سادگی قشنگ تره پس ساده مینویسم برات
بدون هیچ پیچیدگی و بازی کردن با کلمات
بدون کلمات غیرقابل تلفظ و کمیاب
همه میتونن با یه عالمه کلمهها و جملههایی که مو به تن آدم سیخ میکنه تا اخر دنیا بنویسن
اما اینکه بتونی ساده حرف دلتو بیان کنی همیشه ساده نیست
آینده غیرقابل پیشبینیه و تقدیر عجیب.
ما نمیدونیم قراره فردامون به چی گره بخوره و تو چه مسیری پیش بره، ولی تلاش میکنیم جوری بسازیمش که رو اون ریل کنارهم بودنمون حرکت کنه.
اگر چه کیلومترها با هم فاصله داریم اما از همین راه دور بهت میگم که ارتباطمون برام ارزشمنده.
به قول مانی داری برای خودت خروسی میشی😃
نه همسنی نه کوچیکتر پس نصیحتی ندارم😍✅️
۱۸ سالیگت به قشنگی وجودت.
امیدوارم صبور تر و خوشحال تر از همیشه بریجلو و تو این مسیر حواست به آدمای دورت هم باشه.
تولدت مبارک بیبی بوی🌚
دوستدار تو: ساینا
۱۳۸۵.۹.۱۱
سالها پرسیدم از خود کیستم؟!
آتشم، شورم، شرابم، چیستم؟!
دیدمش امروز و دانستم کنون
که او به جز من، و من به جز او نیستم
بایزید بسطامی
چشمایی رو داشتی که تا ابد تورو نگاه میکرد،
لبایی رو داشتی که جز تو کسی رو نبوسیده بود،
بدنی که جز دستای تو کسی لمسش نکرده بود و قلبی که میخواست تو تا ابد توش باشی.
گند زدی توش.
"مگه نگفتم وقتی داری کار میکنی به منم توجه کن؟؟"
این خود خود رکساناس
پ.ن: فرض کن جوجه نیست. اردکه
من تورو بین سکوت های دنیا پیدا کردم.
تو همونجایی که هیچکس نمیبینه.
آسون بدست نیاوردمت که راحت از دستت بدم.
_SaYNa
ترکیب جنگل، کلبه چوبی، بارون، پنجره، کرسی، شومینه،موسیقی کلاسیک، شراب، تو >>>>>
و دستهایش؛
تنها دو دست ساده نه، انگار دستهای خدا بود برای نجات.
برای دوست داشتنت هیچ توضیحی نمیخام. دوستت دارم چون بودن تو، دنیامو روشن میکنه. بعضی وقتا حتی نمیفهمم چرا دوستت دارم، چون دل آدما نمیتونه به یه دلیل ساده راضی باشه.
به تموم حرفها و سکوتهامون که هیچ توضیحی لازم ندارن؟
نه، دوست داشتن تو برای من چیزی فراتر از این دلیلاست.
فقط دوستت دارم، چون تو همونی ای که باید باشی،
کسی که من دوستش دارم...
و همین برای من کافیه.
بی یاد تو هرجا که نشستم توبه.
من خیلی خرم،
حتی از کسایی که موهاشون فره ولی صاف میکنن هم خر ترم.
اصنم اشاره مستقیم ندارم.
چشمات خیرهست به هیچ،
انگار دنیا برات تموم شده.
نه امیدی مونده، نه رمقی، نه حتی یه جرقه کوچیک.
درد؟
درد حالا دیگه برات یه حس قدیمیه.
انگار بخشی از وجودته، جزئی از تو شده.
اما یه سوال دارم:
همینجوری میخوای وایسی؟
وایسی و ببینی که دنیا رد شه؟
که تموم شیاطین دور و برت برنده شن؟
نه... این حق تو نیست.
زندگی چیزی بدهکاره،
به تو که تا اینجا دوام آوردی.
به تو که از اون طوفان لعنتی زنده موندی.
بلند شو.
خودت رو جمع کن، حتی اگه قطعهقطعهای.
هیچکس قرار نیست بیاد نجاتت بده،
هیچ قهرمانی تو این قصه نیست جز خودت.
پس یه بار دیگه، فقط یه بار دیگه تلاش کن.
دستت رو بگیر به همون امیدی که فکر میکنی مُرده،
و ادامه بده.
چون یه روزی، وقتی به همین لحظه نگاه میکنی،
میفهمی اینجا همونجایی بود که تو پیروز شدی.
“آخرین فرصتت، به خودت.”