آســ★ـــآره

پناه‌به‌صداقت‌چشمات،وقتی‌لبات‌به‌دروغ‌گفتن‌تر‌میشه

Last Chance

چشمات خیره‌ست به هیچ،
انگار دنیا برات تموم شده.
نه امیدی مونده، نه رمقی، نه حتی یه جرقه کوچیک.
درد؟
درد حالا دیگه برات یه حس قدیمیه.
انگار بخشی از وجودته، جزئی از تو شده.
اما یه سوال دارم:
همینجوری می‌خوای وایسی؟
وایسی و ببینی که دنیا رد شه؟
که تموم شیاطین دور و برت برنده شن؟
نه... این حق تو نیست.
زندگی چیزی بدهکاره،
به تو که تا اینجا دوام آوردی.
به تو که از اون طوفان لعنتی زنده موندی.
بلند شو.
خودت رو جمع کن، حتی اگه قطعه‌قطعه‌ای.
هیچ‌کس قرار نیست بیاد نجاتت بده،
هیچ قهرمانی تو این قصه نیست جز خودت.
پس یه بار دیگه، فقط یه بار دیگه تلاش کن.
دستت رو بگیر به همون امیدی که فکر می‌کنی مُرده،
و ادامه بده.
چون یه روزی، وقتی به همین لحظه نگاه می‌کنی،
می‌فهمی اینجا همون‌جایی بود که تو پیروز شدی.
“آخرین فرصتت، به خودت.”

Hard

دارم مینویسم، چون شاید لازم باشه بدونم چقدر خسته‌ام. 

انگار همه‌چیز شده یه نبرد هر روزه که هیچ پایانی براش نیست. 

نمیدونم چرا همه‌چیز این‌قدر سنگین و تاریک شده و چرا امیدی تو دلم نمونده، ولی تنها چیزی که میدونم اینه که متاسفم…

متاسفم که شاید ناامیدتون کردم، شاید اون‌جوری که باید نبودم.

When

به آغوش کی می‌توان پناه برد وقتی از تمام جهان رنجیده‌ای؟

No one

هیچ کس نمی توانست مرا به کشتن دهد
هیچ کس به قشنگی تو مرا نکشت!

You are PRF

‏هرکسی سزاوار یک نفر است که بتواند به چشم‌هایش نگاه کند و بگوید: تو کافی هستی. تو با تمام زخم‌هایت، خوب و کافی هستی.

If U Would Know

‏اگر بدانی وقتی نیستی چقدر بیهوده ام، تلخم، خراب و هیچم
اگر بدانی فقط، هیچوقت نمی روی حتی به خواب...

Every one that knows U

همه ی آنهایی که مَرا می شناسند می دانند چه آدم حَسودی هستم و همه ی آنهایی که تو را می شناسند؛ لَعنت به همه آنهایی که تو را میشناسند...

_نزار قبانی

Love U

‏لازم نيست مرا دوست داشته باشی؛ 

من تو را به اندازه‌ی هر دومان دوست دارم...

Our Friendship

راستش دوریت گاهی عجیب به دلم فشار میاره، ولی از اون طرف هم باعث شده بفهمم چقدر بودنِ تو تو زندگیم ارزش داره. هر چیزی که به تو ربط داشته باشه، از یه پیام ساده تا صدای خندت، میشه نقطه روشن روزم. فاصله شاید بینمون باشه، ولی فکر کنم همین که هنوز این‌قدر برام مهمی یعنی دوستی‌مون واقعاً قویه.

Lost

نه می‌شد در آغوشت گرفت و نه آن‌سوی تو را دید.
تنها می‌شد در تو گم شد که شدم…

Jatoo

کی میگیره جاتو

رو تنم کبودی بوسه هاتو

_شاهین نجفی

Every One Knows

"نه دیگه قرار نیست بدونی."

اخم میکنه.
"خب یعنی چی چرا نباید بدونم؟"

نیشخند میزنم.

"میتونم بگم کل ادمای دور و اطرافم میدونن به جز تو"

پا رو پا میندازه.

"منم یه چیزیو دارم که همه میدونن به جز تو"

-------------------------------------

حماقته؟

ولی نه.

فرق من و تو همینجاست.

تو راجب خیانتت حرف میزدی

منم راجب کتابی که میخواستم بنویسم و تو دستت بذارم...

A Minute One Hour

به ازای هر دیقه ای که دور ور اینام و حرفاشون میره تو گوشم

نیاز دارم یک ساعت پیشت باشم...