∷Realive∷
آســارهی مـن:)
دل را به نامت سپردهام، بیهیچ ضمانتی جز دیوانگی. اگر گم شد، ردش را در نوشته هایم بگیر.
۴۰۳/۵/۱۷
آســارهی مـن:)
دل را به نامت سپردهام، بیهیچ ضمانتی جز دیوانگی. اگر گم شد، ردش را در نوشته هایم بگیر.
۴۰۳/۵/۱۷
یادمهیکیبودمیگفاسمشونیارمدیگه...
پ ن: باید ترین اهنگ برای همخونی (بیو وسطش کامل کرده اهنگو🤰)
(پین میمونه)
خدا باعث و بانی هر کس و هر عامل و هر محرکی که باعث شد من ایران بدنیا بیامو لعنت کنه (جز مامان بابام)
این چیه
اه
دل در فغان، ز عهد نگار که بودهای؟
دیوانهوار، در طلب یار که بودهای؟
گفتم بمان، نماندی و رفتی بیخبر
در کوچهها، به یادِ بهار که بودهای؟
هر شب صدای پایت از آن سویِ خوابها
میپیچد و میپرسد: یار که بودهای؟
در باد، نام توست که تکرار میشود
ای یادِ دور، ماندگار که بودهای؟
در چای تلخِ عصر، نشستم به یاد تو
لبخندِ من، در آن نگار که بودهای؟
حالا من و غروب و دل و قابِ خالیات
ای ناتمام، تمامِ کار که بودهای؟
-ساینا
کاش می تونستم درها رو باز کنم
به سوی تو الان پرواز کنم
کاشکی می شد اسمتو آواز کنم
از غم دوری نغمه ها ساز کنم
نه سوی خونه راهی
نه بر کسی پناهی
عزیز راه دورم
دل نداره گناهی:)
آقا کراش جدیدم
شدیم با هم از این سیاره رد...
آرتا رو میشه کنار گذاشت؟
منو جوری بغل کن که بهم ثابت بشه هستی
بذار باور کنم تنها به این دیوونه دل بستی
-اسارت
چه رویی دارم من.
خدا کمش کنه ایشالا.
- میترسم که تو هم بری.
+ اما خیلی وقت گذشته، دیگه برای رفتنم دیر شده؛ من جزئی از تو شدم.
- قراره همیشه بمونی؟
+ همیشه.
- اما ممکن نیست.
+ میدونم، حتی اگه خودم هم نباشم، یادم همیشه پیشت میمونه، از این مطمئنم.
- چطور؟
+ چون وقتی بتونی یه نفر رو چه دور چه نزدیک، در تمام لحظات و هر شرایط زندگیت دوست داشته باشی؛ و حتی بعد از گذشت سالها هنوز هم قلبت رو به تپش بندازه، اون دوست داشتن واقعیه! و عزیزم، دوست داشتن واقعی تنها چیزیه که انقضاء نداره.
دیدنت انگار زخمای دلتنگی که سرشون بسته شده بودن و دوباره باز کردن. یه هفتهای که گذشت تنها هفتهای توی زندگیم بود که انقدر دلتنگ بودم.
چقدر دنیا داره باهامون بد میسازه بچه. تنها امیدم برای ادامه دادن زندگی اون خاطرههاییه که هنوز باهات نساختم.
فقط این زخما بد باز شدن. حالا دیگه تحمل اینکه حتی لحظهای بدون تو باشم رو ندارم.
شده دلتنگ باشی و فاصله فرسنگ شود؟
-سعید مختاری
باور کن
تو را پنهان خواهم کرد
در آنچه که نوشتهام
در نقاشی ها و آوازها و آنچه که میگويم
تو خواهی ماند
و کسی نه خواهد ديد
و نه خواهد فهميد زيستن ات را در چشمانم
خواهی ديد و خواهی شنيد
گرمای تابناک عشق را
خواهي خفت و برخواهی خاست
روزهاي پيش رو را خواهی ديد
که نخواهند بود
چون روزهای گذشته
آنطور که زيسته بودی
در افکارت غرق خواهی گشت
فهميدن هر عشقی
گذران يک عمر است
سپری خواهیاش کرد
تو را وصف ناپذير
زندگی خواهم کرد
در چشمهايم ، تو را پنهان خواهم کرد
روزی تنها زبان به سخن خواهی گشود
خواهی نگريست
من چشمهايم را فرو خواهم بست
و تو در خواهی يافت
((اُزدمير آصف))
واااااااای از این اهنگ (لینکه درست شد؟)
(لیریک و ترجمه ادامه)
نگیری یه وقت ازم بچمو:)
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره چشم من تورو ببینه