عام. خب اواخر بهمن ماه ۱۴۰۱ بود بعد سه سال دوباره هوس کرده بودم بیام وبلاگا فعالیت کنم و کاملا رندوم و اتفاقی عضو وبی شدم که مانی توش بود. جو وب سنگین بود و به شلوغی الان نبود بخاطر همینم مانی با همه خیلی اوکی حرف میزد بخاطر همین فقد با اون میتونستم حرف بزنم. بعدش رسید خرداد و یه سری اتفاقات تو رابطمون افتاد و بلهه!!! کات اول. توی کل تابستون ۱۴۰۲ فککنم ۸ باری کات کردیم دوباره اوکی شدیم. بعدم که کلا درحال تیکه انداختن بهم بودیم یه مدت زیادی. بعد هم کلا بیخبری. الانم حدودن یه ۳ ماهیه اوکی شدیم باز. مهم اینه هرچقدر برینیم بازم برمیگردیم🙏👍
اختلاف نظر تو همچی زیاد داشتیم. بخصوص رفتار کردن!
آره اکیپ بودیم! ببین! بودیم!!!!
یادم نمیاد. مانی همیشه اول میومد ولی از یه تایمی به بعد من پا پیش میکشیدم
دختر. آره. همدان. آخی🎀
نظر لطفته
نظر لطفته2. متن سفارشی منظورت چیه؟
متنایی که مینویسم بیشتر حالت تخلیه حالتای تخمیمه و خب اگه متن میخوای خودت دست به قلم شو کاری از کسی برنمیاد
(اصلا هم منظورم چنلای مختلف که زور میزنن برای متن سفارشی درآوردن نیستن!)
یه روز مجبور میشی از آدم مورد علاقهات، خونهی مورد علاقهات و گلدون مورد علاقهات دست بکشی و بپذیری فرد دیگهای اونها رو خواهد داشت که اندازهی تو دوستشون نداره و هیچوقت اندازهی تو اونها رو نمیشناسه و متوجهشون نیست.
یه روز راهِت از خیلی از آدمای زندگیت جدا میشه؛همون ها که کنارشون از ته دل خندیدی،کنارشون از تک تک اون لحظه ها لذت بردی و واقعا زندگی کردی،و بخش ناراحت کننده ی ماجرا اینجاست که بهشون نگفتی چقدر ممنونی از اینکه هر چند کوتاه ولی باعث زندگی کردنت شدن.