آســ★ـــآره

پناه‌به‌صداقت‌چشمات،وقتی‌لبات‌به‌دروغ‌گفتن‌تر‌میشه

زبانم لال.

می‌گویند می‌روی با آخرین باران، زبانم لال
و کوچه، بی‌صدای قدمت، خاموش می‌شود، زبانم لال
چشمم به راه توست 

 میان بوی خاکِ باران‌خورده، تنها می‌مانم، زبانم لال

دستِ باد، گیسوی درختان را شانه می‌کند
اما صدای تو نمی‌آید، زبانم لال
گنجشک‌ها، لانه را خالی گذاشته‌اند
و آسمان، هزار بار می‌شکند بر بام خانه، زبانم لال

کاش کسی دروغ می‌گفت
کاش این زمستان، بی‌بهار نمی‌ماند
اما می‌دانم، با آخرین باران می‌روی
و من، پشت این پنجره، هزار بار می‌شکنم، زبانم لال