آســ★ـــآره

زیـبـا‌تـرازچـشـمات،هیـچ‌‌چـیزی‌رونـدیـدم... چـشـم‌هاتـومیـبوسـم‌و‌غـم‌‌توشـون‌رو‌بیشـتر.

الکی.

بیا بریم بشینیم یه جایی. یه کنج خلوتی.

چمیدونم یه کافه ای که حتما موسیقی توش پلی شده باشه.

بشینیم زل بزنیم به همدیگه.

عین دیوونه ها.

یه چند دیقه از عمرمونو این جوری تلف کنیم.

همینجوری الکی.

چی میشه مگه؟

مثلا زمانو میخوایم چکار؟

بشینیم به هم نگا کنیم.

نه از اون نگاهای سطحی مزخرفا!

عمیق.

زمان و مکان برامون بی معنی شه.

بیا بشینیم دردامونو به همدیگه بگیم.

هرکدوممونم دردشو گفت بگیم "آخی نبینم غمتو" یا بگیم "تا من هستم غصه هیچیو نخور" یا "فدا سرت" یا "به جهنم، من که هستم" یا. یا هرچی!

هرچی مثل این جمله ها.

وقت بذاریم از اون موقع هایی که نبودیم گله کنیم. بگیم!

اعتراف کنیم که زندگی سخت بود، بگیم که دلتنگی ریشه کرده بود تو روزامون و جا واسه نفس کشیدن نمیذاشت. یه خورده ام از کلافه شدنامون بگیم، از وقتایی که هیچ کسو نداشتیم بهش تکست بدیم یا زنگ بزنیم بگیم حالمون خوش نیست. 

بیا بچه شیم. مثل موقع هایی که دلشون از همه آدم بزرگا و دنیای بزرگسالانشون میگیره. گریه کنیم.

زل بزنیم و قطره های اشک رو بشماریم از چشم هم و به ازای هر یدونشون لبخند بزنیم.

بدون هم خیلی چیزا رو از دست دادیم. خیلی غروبا رو ندیدیم. بارونا بارید و ما معلوم نبود کجا بودیم.

بدون هم خیلی وقت تلف کردیم.

خیلی.