آســ★ـــآره

پناه‌به‌صداقت‌چشمات،وقتی‌لبات‌به‌دروغ‌گفتن‌تر‌میشه

Last Chance

چشمات خیره‌ست به هیچ،
انگار دنیا برات تموم شده.
نه امیدی مونده، نه رمقی، نه حتی یه جرقه کوچیک.
درد؟
درد حالا دیگه برات یه حس قدیمیه.
انگار بخشی از وجودته، جزئی از تو شده.
اما یه سوال دارم:
همینجوری می‌خوای وایسی؟
وایسی و ببینی که دنیا رد شه؟
که تموم شیاطین دور و برت برنده شن؟
نه... این حق تو نیست.
زندگی چیزی بدهکاره،
به تو که تا اینجا دوام آوردی.
به تو که از اون طوفان لعنتی زنده موندی.
بلند شو.
خودت رو جمع کن، حتی اگه قطعه‌قطعه‌ای.
هیچ‌کس قرار نیست بیاد نجاتت بده،
هیچ قهرمانی تو این قصه نیست جز خودت.
پس یه بار دیگه، فقط یه بار دیگه تلاش کن.
دستت رو بگیر به همون امیدی که فکر می‌کنی مُرده،
و ادامه بده.
چون یه روزی، وقتی به همین لحظه نگاه می‌کنی،
می‌فهمی اینجا همون‌جایی بود که تو پیروز شدی.
“آخرین فرصتت، به خودت.”