آســ★ـــآره

زیـبـا‌تـرازچـشـمات،هیـچ‌‌چـیزی‌رونـدیـدم... چـشـم‌هاتـومیـبوسـم‌و‌غـم‌‌توشـون‌رو‌بیشـتر.

I Reached it

میخوام بگم که من رسیدم به اون نقطه‌ای که میگن تو زندگی وجود نداره، 

یا اگر وجود داره از هر هزار نفر، یک نفر بهش می‌رسه.. 

من رسیدم به اون نقطه‌ی صفر؛ یا صد؟ (نمیدونم) رسیدم به تاریکی مطلق. 

رسیدم به اون جایی که فرق نمیکنه قدم بعدیم سقوطه یا پرواز، رسیدم به جایی که فهمیدم دارم نمیتونم، 

اره. نمیتونم. 

اون دستایی که یه مدت طولانیه داره گردنمو فشار میده؛ داره خفم میکنه و من دیگه تلاش نمیکنم برای نفس کشیدن. 

من رسیدم به تهِ تهش 

یا شاید همون اولِ اول؛ 

رسیدم به پوچی مطلق.. 

اگه شب تا هزار سال ادامه پیدا کنه من دیگه ازش نمیترسم؛ 

چون دیگه "منی"  وجود نداره که بترسه...

رسیدم بهش.

به اون چیزی که نباید.